خنک آن قمار بازی که بباخت ...

متن مرتبط با «ترس از مرگ و درمان آن» در سایت خنک آن قمار بازی که بباخت ... نوشته شده است

دلتنگی و فراموشی

  • نویسنده : بزرگمهر - ساعت ۱:۳٧ ‎ق.ظ روز چهارشنبه ٢۸ تیر ۱۳٩٦ حال و روز خوبی ندارم پریود عقب افتاده - درس‌های عقب افتاده - کارهای مانده - این بی میلی و این حال خراب از دلتنگی ... آخ از دلتنگی.. چه واژه‌ی غریبی به چه شکل می‌شود بغض و دلتنگی را توصیف کرد. دلتنگم اصلا تو بگو به غلط کردن افتادم اما چه , ...ادامه مطلب

  • مرور عاشقانگی‌ها

  • نویسنده : بزرگمهر - ساعت ٧:۱٩ ‎ب.ظ روز چهارشنبه ٢۸ تیر ۱۳٩٦ عمر عاشقی‌هایم تمام شده. دیگر نه معشوقی چنان می‌شود یافتن و نه من دلی برای عاشقی دارم. من مانده‌ام و مشتی خاطره‌ وتمناهای دست نایافتنی و کسانی که همگی رفته‌اند و حتی نمی‌دانم جایی در خاطراتشان من را به یاد می‌آورند! آن دخترک تنها که گوشه, ...ادامه مطلب

  • مقاومت

  • نویسنده : بزرگمهر - ساعت ٦:٥٠ ‎ق.ظ روز چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳٩٤ دلتنگی گاهی باید باشد تا باورت شود زنده ای و می خواهی مقاومت کنی  شاید همین هم بد باشد اما می پسندم این درک برای مقاومت، مقابله، زندگی و ...تو بگو هرچه دیدم که جانم می خواهدبماند و زندگی کند؛ هرچقدر هم گنده این زندگی در آمده باشد من کارهای نکرده و سوال های زیادی دارم  زنده بودن با تمام سختیش، با تمام جان کندنش و شاید بی حاصلیش و یا هرچه عمر غنیمتیست به یقین . , ...ادامه مطلب

  • خسته از قرار

  • نویسنده : بزرگمهر - ساعت ۳:۱٢ ‎ق.ظ روز شنبه ٢۱ شهریور ۱۳٩٤ حال دلم خوب است و اصرار من برای بی قراری عجیب نیست اما عجیب این جهان اینجایی ست که هستم همین پایان همه چیز اینکه امیدی در هیچ چیزی ندارم اینکه بشینم و سرم را گرم درس و کار کنم مثل خر کار و درس و هیچ ... دلت نماند جایی  نظاره تو کجا و نگاه, ...ادامه مطلب

  • خواجه نگهدار مرا ... "مخاطب جهانت کیست؟؟؟؟"

  • نویسنده : بزرگمهر - ساعت ٧:٥٥ ‎ق.ظ روز سه‌شنبه ٢٤ شهریور ۱۳٩٤ آخ باید بودی .. باید بودم  غرقت می شدم وقتی می خواندند با آن شور که باده تویی ..  یار مرا غار مرا .. یار مرا غار مرا ... یار تویی غار تویی.. یار تویی غار تویی ... آخ باید بودی .. باید بودم همانجا که می گفتند "خواجه نگه دار مرا" را هی م, ...ادامه مطلب

  • دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش

  • نویسنده : بزرگمهر - ساعت ۸:٥٩ ‎ق.ظ روز سه‌شنبه ٢٤ شهریور ۱۳٩٤ چه آتش ها ... چه آتش ها ... خب دلش عاشقی می خواد و تو می دونی که تو خود مسببی اما خوب می دانم .. می دانم که چه می خواهم... من آدم هیچ شدن نیستم .. آدم هیچ ساختن .. آدم هیچ شدن .. آدم رسیدن به ته خط نیستم ... آدم از دست دادن همه ی خودم , ...ادامه مطلب

  • مرور این روزها و خودم

  • نویسنده : بزرگمهر - ساعت ٩:۱٩ ‎ب.ظ روز چهارشنبه ٢۱ تیر ۱۳٩٦ دقیقا از ۲۷ شهریور تا ۱۴ تیر درگیر کلاس و درس و اینها بودم و حسابی سخت و شیرین بود. حالا از اون روز ۷-۸ روزی می‌گذره و من دارم الافی می‌کنم. حس بی مصرفی وجودم رو گرفته. مامانینا اومدن و رفتن دبی فعلا تملیف ویزاشون معلوم نیست. خانوم عین ق, ...ادامه مطلب

  • روزها‌ی دم پریود

  • نویسنده : بزرگمهر - ساعت ۸:٢۱ ‎ق.ظ روز پنجشنبه ٢٢ تیر ۱۳٩٦ روزهای دم پریود است و هر خبر کوچک بدی بهم می‌ریزدم. پر می‌شوم از آشوب و اضطراب. روزهای دم پریودم است و زود می‌رنجم، مدام گیر می‌دهم و بی‌دلیل عصبانی می‌شوم و عصبانیتم اوج می‌گیرد. روزهای دم پریود است و من در دست هورمون‌ها شناورم که به کدام سو می‌برند مرا ... , ...ادامه مطلب

  • این روزها

  • برای من که فلسفه می خوانم یا من که دارم تمام قیود عاطفی را بدور می‌ریزم این حمله و نگرانی چیزی جز ترس نیست. من نه نگران تهرانم و نه ایران نگران خودمم. باید می‌نوشتم که چقدر دلم برای خودم و نجاتم می‌تپد. اما خشمی که این ترس به جانم ریخته ترادف با پ, ...ادامه مطلب

  • از درد۶ا

  • نویسنده : بزرگمهر - ساعت ٥:٤٩ ‎ق.ظ روز دوشنبه ۸ خرداد ۱۳٩٦ می‌ترسم، از این بازی‌ای که شروع کرده‌ام و از ابتدا تا انتهایش را می‌دانم می‌ترسم. قرص‌هایم دیر شده، هیجانات روزم بالا بوده و و و اما هیچکدام اینها از عذاب وجدانم نمی‌کاهد. از شرم حضورم در اینجا، از این فاحشگی ذهنم... کاش اینقدر بد نبودم ی, ...ادامه مطلب

  • کاش تهش فزت و رب الکعبه ...

  • نویسنده : بزرگمهر - ساعت ٦:٢٥ ‎ب.ظ روز دوشنبه ۸ خرداد ۱۳٩٦ می‌دانی چیست؟ وقتی برای میم یا عین و یا هرکسی حرف می‌زنم می‌بینم چقدر چیز می‌دانم و هربار پای عمل به هرکدامشان دست‌هایم خالی‌ست. نمی‌دانم این گپ دانستن تا عمل چگونه پر می‌شود؟ شاید فقط با سرکوب نفس و زیاده‌خواهی‌هایش... می‌گفت فزت و رب ال, ...ادامه مطلب

  • فراموشی

  • نویسنده : بزرگمهر - ساعت ۸:۱٤ ‎ب.ظ روز شنبه ۱۳ خرداد ۱۳٩٦ این روزها حسابی درگیرم درسها رو نمی‌فهمم و خیلی سخت پیش میره و حتی هی بیخیالش میشم و کنار می‌گذارم از اونطرف بحث من و عین و مسئله‌ای که برای خانومش پیش اومده و اینکه چرا من مثل سابق نیستم هی اومدم تمام تغییراتم رو خراب کنم سرش و از بی تفاو, ...ادامه مطلب

  • رسول

  • نویسنده : بزرگمهر - ساعت ٩:٤۳ ‎ب.ظ روز شنبه ۱۳ خرداد ۱۳٩٦ تا وقتی که درگیر آدمها باشم چه عین چه صاد هیچی پیش نمی ره  بحث امروزمون با عین به درازا کشید و اون طبق معمول خودش رو مبنا قرار داده و هر فاصله‌ای از اون معیار رو نپذیرفت نمی دونم حالم چرا خرابه جلو صاد تر زدم دیگه قبولم نداره ؟ احساس خوبی , ...ادامه مطلب

  • من خل شده‌ام که فکر می‌کنم تو دوستم داری؟

  • دلم با بهار نیست، دل است دیگر فرمان‌بر نبوده تا بوده.هوس برف هنوز در سرم هست ها کردن‌های دست‌ها... هو کردن‌ها و تماشای درون در حجمی از هوا... کم زمستان را چشیدم شاید، و برف و سوز و سرمایش را یا هنوز شاخه‌های کهنه‌ام را تبر نزدم تا جوانه زند یا هرچه ... دلم در زمستان مانده. منی که عاشق تغییر فصول بودم و به هر فصلی عاشق می‌شدم حالا دلم برف می‌خواهد... تو بگو معجزه ..., ...ادامه مطلب

  • روز آخر اسفند ۹۵

  • روز سی‌ام اسفند است دلم گرفته است، چند روزی‌ست که خانه‌ی مامان و بابا هستیم و حسابی سخت و کند می‌گذرد حال و حوصله‌ی هیچ چیزی را ندارم، اینجا بمانند خانه‌ی مردگان شده است. جوری که انگار زنده هم باشی وارد دنیای مردگان شده ای و خون در رگ‌هایت متوقف می‌شود. هیچ چی, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها