این روزها

ساخت وبلاگ

برای من که فلسفه می خوانم یا من که دارم تمام قیود عاطفی را بدور می‌ریزم این حمله و نگرانی چیزی جز ترس نیست. من نه نگران تهرانم و نه ایران نگران خودمم. باید می‌نوشتم که چقدر دلم برای خودم و نجاتم می‌تپد.

اما خشمی که این ترس به جانم ریخته ترادف با پی‌ام‌اس ام باعث شده حجم زیادی از فشار روحی و نفرت در جانم حس کنم و البته که مامان و بابا  بیشتر و مثل همیشه قرین این خشمند. علتش را نمی‌دانم اما عموما خشم هایم متوجه آنهاست... کاش اینقدر پولدار بودیم که دغدغه‌ی مالی نداشته باشیم و با خیالی آسوده از همه چیز دست بکشم و درسم را بتوانم و زندگیم را بکنم 

چرا اینقدر پدر و مادر بد و بی خاصیت و حسود و بدخواهی دارم من؟ از کجا معلوم من مثل آنها نیستم ...

از خودم و آینده‌ام می‌ترسم ...

توفو .....

خنک آن قمار بازی که بباخت ......
ما را در سایت خنک آن قمار بازی که بباخت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eeshghalaihessalam9 بازدید : 208 تاريخ : دوشنبه 29 خرداد 1396 ساعت: 4:33