از آن روزها و دورانهای همهگریزیام است. حال و حوصلهی هیچکس و هیچ چیزی را جز میم ندارم، قطع رابطه با همهام، دارم از تنهاییم لذت میبرم، خبرم هست که دیر یا زود کلافه میشوم اما حالا که اینجور است، همه چیز که نباید با قاعده و اینها پیش برود. گاهی باید خطا کنی آنقدر که هی بخورد پس سرت تنها بمانز و روی زمین کسی رد نداشته باشی -مثل حالا - ناامید از همه کس و همه چیز شوی، هیچ چیزی در تو شوقی برنیاانگیزاند تا باز ... حالم توش نیست میدانم، نه درس ها خوب پیش میرود نه مطالعهای نه تفریحی نه کوفت و زهر ماری .... تفو
کلافه ترینم... بی کس ترین.... بی عشق ترین..... بی یار .
برچسب : نویسنده : eeshghalaihessalam9 بازدید : 279