دقیقا از ۲۷ شهریور تا ۱۴ تیر درگیر کلاس و درس و اینها بودم و حسابی سخت و شیرین بود. حالا از اون روز ۷-۸ روزی میگذره و من دارم الافی میکنم. حس بی مصرفی وجودم رو گرفته. مامانینا اومدن و رفتن دبی فعلا تملیف ویزاشون معلوم نیست. خانوم عین قراره جمعه و قبل از مامانینا برسه ایران واحتمالا یه چند روزی رو درگیر اون خواهم بود. حال و حوصلشو اصلا ندارم دلم میخواد به معبد کتابخونهام برگردم خیلی زود ...رفردا میرم اما فقط فردا و بازهم درگیر خواهم بود خداکنه هم اینها زودتر تموم شن و هم من بتونم مشغوا کار و بارم بشم وقتی نمونده
امروز سالگشت عروسیمون هست. امروز تصمیم گرفتیم در اولین فرصت برنامه بچینیم و بریم یونان و اگه شد ایتالیا و ترکیه این درواقع هدیه دوتامون به هم بود خداکنه بشه واقعا دوست دارم ببینمشون. کلا سفر به هرجا و بخصوص غیر از ایران رو دوست دارم. گمونم زمان مرگ تنها حسرت بزرگم کم سفر کردن و ندیدن همه ی جهان و فضا باشه
قرار گذاشتیم تو فضا بمیریم. کاش بشه ....
برچسب : نویسنده : eeshghalaihessalam9 بازدید : 218