دیروز ۳۲ ام تمام شد، خیلی بی روح و خیلی معمولی، هیچ فرقی با روزهای دیگه نداشت، که البته نداشت و خودم هم نمی خواستم داشته باشه، اما می ترسم همه چیز از یادم بره؛ تولدها ، مناسبات و ... یکجور خط خشک زمان رو می شکنند و من دیگه هیچی این شکست رو ایجاد نمی کنه... مامان اینجاست اما دوست نداشتم تولد بگیرم اینقدر سرم شلوغ هست که فرصت نداشتم فکر هم بکنم و فقط انگار یک روزی هست مثل روزهای دیگه که نامی داره و ایندکس شده هست همین.
زندگی بدون روزهای ایندکس شده زندگی یکنواختی نیست لزوما اما مهم اینه که یک چیزهای بیرونی و تصادفی ای مثل تولد ایندکس می کنه یا خودت با زندگیت و مهارتت ایندکس می کنی
شاید بتید اونچه یاد بگیرم تو این سالهای پیش رو این باشد که چطور من و داشتههاش بلد است زمان را از این خشکی و بی انعطافی درآورد و ایندکس دارش کند بطوری که آن روز بخصوص باشد .
شروع یک سن رند هم برام هیجان انگیزه ۳۳ سالگی .
خنک آن قمار بازی که بباخت ......برچسب : نویسنده : eeshghalaihessalam9 بازدید : 204