دیروز شکستی دوباره، تلاش برای به چنگ آوردن و خفت سکوت و ... باز هم شکست خوردم
یکی غرورم شکست و عزت نفس پایمال شد یکی کنجکاوی و و و
اما میگفت هر آنچه از پای در نیاوردم قویترم میسازد
نمیدانم قرار است در چه قویتر شون ، گاهی شاید لازم نیست چیزی بجویم باید شکست را پذیرفت و ادامه داد همین نشغول شدن به شکست ترفندیست که او همیشه در آستین داشته و اینبار من باید از این ترفند جان بدر ببرم
روزهای پایانی سال است پرم از کار و بار نکرده و مانده و تنم دچار رخوتی بی انتهاست هی این کارهای ناکرده تلنبار میشوند و هی منم که سنگین تر و بی حال تر فقط زمان از دست میدهم ، مدتیست ن۶ شبها زود میخوابم و نه روزهایم با برنامه و اول وقت و قوی شروع میشود فقط گیج می زنم و این از یک آدم بالغ بعید است پس یا من بالغ نیستم که تن می دهم و بلد نشدم شرایط را تغییری دهم و یا زندگی دارد بازیم می دهد بیشتر از شکست از او و غرور و خفت و ... باید فکر این روزهایی باشم که دارند از دستم میرونر
خنک آن قمار بازی که بباخت ......برچسب : نویسنده : eeshghalaihessalam9 بازدید : 206