هنوز بیشتر از یک روز مانده به امتحان میم و خانهنشینی من بخاطر او
روحم مچالهاست و توان ندارد هیچکاری بکند ؛ نه کتاب، نه درس، نه کارهای خانه، و نه.... خسته در خودش فرو رفته فقط بی حوصله و دلش یک چیزی می خواهد تا از این منه کسالت بارش کمی دور شود
خسته و کلافه به هر چیزی چنگ میزند و آخرش میداند جز کار توی آشپزخانه، در آوردن ظرفهای شسته از ماشین ظرفشویی و جایگزین کردن با ظرفهای چرک، درست کردن غذا و ... جز اینها چارهای برای کم کردن لختی نیست و هرچه دیرتر بروی بیشتر مچاله شدهای
از کی اینقدر از خودم خسته میشدم زود زود؟ همیشه
چرا بلد نیستم با خودم روزگار بگذرانم؟ چرا اینقدر با خودم قهرم؟ چرا اینقدر پناه میبرم به دنیای بیرون؟
خنک آن قمار بازی که بباخت ......برچسب : نویسنده : eeshghalaihessalam9 بازدید : 221