نویسنده : بزرگمهر - ساعت ۳:۱٢ ق.ظ روز شنبه ٢۱ شهریور ۱۳٩٤ حال دلم خوب است و اصرار من برای بی قراری عجیب نیست اما عجیب این جهان اینجایی ست که هستم همین پایان همه چیز اینکه امیدی در هیچ چیزی ندارم اینکه بشینم و سرم را گرم درس و کار کنم مثل خر کار و درس و هیچ ... دلت نماند جایی نظاره تو کجا و نگاه, ...ادامه مطلب
نویسنده : بزرگمهر - ساعت ٥:٤٩ ق.ظ روز دوشنبه ۸ خرداد ۱۳٩٦ میترسم، از این بازیای که شروع کردهام و از ابتدا تا انتهایش را میدانم میترسم. قرصهایم دیر شده، هیجانات روزم بالا بوده و و و اما هیچکدام اینها از عذاب وجدانم نمیکاهد. از شرم حضورم در اینجا، از این فاحشگی ذهنم... کاش اینقدر بد نبودم ی, ...ادامه مطلب
روزهای خیلی سختی در پیش هست، روزهایی پر از کار و مشغله نمیدانم چقدر توان دارم اما از همهی توانم با ریاضتی دقیق باید بهره ببرم. نباید جایی کم بگذارم، پای دلم جایی سر بخورد، حواسم به جایی پرت شود، خسته شوم ... هیچ باید یاد بگیرم که لذت ببرم و اینکه فقط و فقط کار نیکو کردن از پر کردن است باید می نوشتم که حواسم جمعتر شود , ...ادامه مطلب
هنوز بیشتر از یک روز مانده به امتحان میم و خانهنشینی من بخاطر او روحم مچالهاست و توان ندارد هیچکاری بکند ؛ نه کتاب، نه درس، نه کارهای خانه، و نه.... خسته در خودش فرو رفته فقط بی حوصله و دلش یک چیزی می خواهد تا از این منه کسالت بارش کمی دور شود خسته و کلافه به هر چیزی چنگ میزند و آخرش میداند جز کار توی آشپزخانه، در آوردن ظرفهای شسته از ماشین ظرفشویی و جایگزین کردن با ظرفهای چرک، درست کردن غذا و ... جز اینها چارهای برای کم کردن لختی نیست و هرچه دیرتر بروی بیشتر مچاله شدهای از کی اینقدر از خودم خسته میشدم زود زود؟ همیشه چرا بلد نیستم با خودم روزگار بگذرانم؟ چرا اینقدر با خودم قهرم؟ چرا اینقدر پناه میبرم به دنیای بیرون؟, ...ادامه مطلب
هنوز از مرگ می ترسم البته قرص ها جلوی ترس مدامم رو گرفته اما دیشب خبر مرگ دوستی رو شنیدم تنگار یکی چاقویی رو به سرعت از جلو گوشم گذروند صدای تیزیش وجودم رو لرزوند... چرا اینقدر از مرگ می ترسم ؟ میا به بودن و ماندن و داشتن و ..... ترس جانم رو پر کرده ....,ترس از مرگ,ترس از مرگ عزیزان,ترس از مرگ در,ترس از مرگ در کودکان,ترس از مرگ نزدیکان,ترس از مرگ در قرآن,ترس از مرگ والدین,ترس از مرگ در خواب,ترس از مرگ و درمان آن ...ادامه مطلب