نویسنده : بزرگمهر - ساعت ٥:٤٩ ق.ظ روز دوشنبه ۸ خرداد ۱۳٩٦ میترسم، از این بازیای که شروع کردهام و از ابتدا تا انتهایش را میدانم میترسم. قرصهایم دیر شده، هیجانات روزم بالا بوده و و و اما هیچکدام اینها از عذاب وجدانم نمیکاهد. از شرم حضورم در اینجا، از این فاحشگی ذهنم... کاش اینقدر بد نبودم ی, ...ادامه مطلب
دیروز شکستی دوباره، تلاش برای به چنگ آوردن و خفت سکوت و ... باز هم شکست خوردم یکی غرورم شکست و عزت نفس پایمال شد یکی کنجکاوی و و و اما میگفت هر آنچه از پای در نیاوردم قویترم میسازد نمیدانم قرار است در چه قویتر شون ، گاهی شاید لازم نیست چیزی بجویم باید شکست را پذیرفت و ا, ...ادامه مطلب
تمهام و این خیلی آزارم میده بخصوص اینجا که همه با یکی هستن خسته هم هستم نیاز به یه تفریح درست و درمون دارم یه اتفاق فان نمی دونم از اون منی که تنهایی رو دوست داشت از همه فرار می کرد و همش با خودش بلد بود خوش باشه چرا چیزی نمونده اگه من همون آدم بدم و تغییری نکردم پس این چیه؟ چرا اینجا اینقده تغییر کردم؟! خدایا چرد اینقدر سخته حتی معمولی نه خوب همون معمولی و بد نبودن .... دارم میشکنم زیر بار بدی و عذاب و .....,دردشتي,دردشة,درد,درد پاشنه پا,درد معده,دردشة مكتوب,دردشة عراقية,درد پشت سر,دردشة كتابية ...ادامه مطلب