حال دلم خوب است و اصرار من برای بی قراری عجیب نیست اما عجیب این جهان اینجایی ست که هستم همین پایان همه چیز اینکه امیدی در هیچ چیزی ندارم اینکه بشینم و سرم را گرم درس و کار کنم مثل خر کار و درس و هیچ ... دلت نماند جایی
نظاره تو کجا و نگاه رهگذران اما کدام تو اهل نظاره بوده و هست و خواهد باشد در این جهان
هیچ حرفم نمیاید
می دونم قرار بود بشینم بنویسم از یکسری چیزها اما حال هیچی ندارم حتی خودم و همین ادامه ی پر انرژی که هیچ هم حالم بد نیست ..
من آدم این دنیای سکون و سکوت و بی نشانه و ... .... ...
باید بشوم
برچسب : نویسنده : eeshghalaihessalam9 بازدید : 265